خنده کودکی


کاش میشدبچگی رازنده کرد

کودکی شد کودکانه گریه کرد

شعرقهرقهرتاقیامت راسرود

آن قیامت که دمی بیش نبود

فاصله باکودکی هامان چه کرد

کاش میشد کودکانه خنده کرد

@@@@

آرزوم بود...

ارزوم بود که نبودم توی این دنیای تیره

نمیدیدم مثل اب خوردن یکی میاد یکی میره

یکی میاد که نمونه یکی میره که نباشه

یکی روزاشنایی فکراینه که جدا شه

ارزوداشتم نداشتم هیچ کس وکارو نشونی

هیشکی با طعنه نمیگفت توکه تنها نمیمونی

توی ذهن هیچکسی کاش متهم به عشق نبودم

ارزوم بودداشتن من واسه قلبی ارزوبود

یه بارهم به خاطرمن بغضی توی یه گلوبود

یه بارهم به انتظارم یکی زل به ساعت

ارزشی داشت دیدن من ارزشی داشت بی نهایت

من توقعی ندارم از تموم اهل دنیا

من فقط میخوام بزارن که بمونم توی رویا.........



عشق خدایی

میخواهی اگر ازهمه برتر باشی

ازهرکسی امروز قوی تر باشی

بی دغدغه دل به هیچ مخلوق نبند

تنها به خدا ببندتاسرباشی

مرگ


اگرشاهین بچرخه هشتمینه

کندفریادکه مرگ اندر کمینه

اگرصدسال دردنیابمانی

در اخر منزلت زیر زمینه

****


انچه نادیدنی بود ازمردم دنیا دیدم

انوقت دانستم ارامش نابینا ازچیست.........