به راه عمر صدها قصه دیدم
سفر کردم حکایت ها شنیدم
نفهمیدم چه شد تا اینکه
سر کوی رفیق بازی رسیدم
غلامم ، چاکرم ، لوتی ، بفرما ،
همین هاشد همه عشق و امیدم
بدون هیچ حرفی یا سؤالی
پیاله هر کسی را سر کشیدم
رفاقت کردم و خیری ندیدم
چشمام بارونی و قلبم شکسته
از این دنیا و اهلش دل بریدم
به سان رود که در شیب دره ، سر به سنگ می زند ، رونده باش
امید هیچ معجزه ای ز مرده نیست ، زنده باش
اگر خدا کفیل است غصه چرا؟
اگر رزق تقسیم شده : حرص چرا؟
اگر دنیا فریبنده است : اعتماد به آن چرا؟
اگر قبر حق است : ساختمان مجلل چرا؟
اگر قیامتی است : خیانت به مال مردم چرا؟
اگر حساب حق است : جمع مال حرام چرا؟
اگر بهشت حق است : تظاهر به ایمان چرا؟
اگر جهنم حق است : این همه نا حق کردن ها چرا؟
اگر شیطان دشمن است : پیروی از او چرا؟؟؟
باغ خوبه نه بی گل ، چشم خوبه نه بی نور ،
دوست خوبه نه بی وفا ، زندگی خوبه نه بی صفا ،
عشق خوبه نه بی معشوق ، من خوبه نه بی تو*&*