مردان در مسیر "عشق"
به وسعت نامتناهی "نامردند"
گدایی عشق می کنند،تازمانی که به تسخیر "قلب" زن مطمءن نیستند
اما همین که مطمءن شدند
"نامردی" را در کمال "مردانگی" به جا می آورند
گنجشک می خندید، به اینکه :
چرا هر روز، بی هیچ پولی ، برایش دانه میپاشم
من گریستم ، به اینکه :
حتی او هم ،محبت مرا
از سادگی ام می پندارد..